در سال 1334 ه .ق.(1) در يك خانواده ساده و متدين در روستاى «نكلا العنب» واقع در استان بحيره، كودكى ديده به جهان گشود كه بعدها به عنوان يكى از متفكرين بزرگ جهان اسلام معروف شد. پدرش شيخ احمد السقا كه يكى از تجار روستا به شمار مىآمد و دوستدار رسول صلىاللهعليهوآله و آلرسول عليهمالسلام بود، قبل از تولد محمد، خوابى شيرين ديد كه او را به پسرى به نام محمد غزالى بشارت دادند. او از اين رؤيا خوشحال بود و آرزوى تحقق آن را داشت. پس از مدتى خداوند به اين انتظار پايان داد و پسرى به او عطا كرد.
طلايه داران تقريب
شيخ محمد غزالى
فصل اول
از ولادت تا
بزرگسالى
كشور مصر از ديرباز خاستگاه انديشمندان بزرگى بوده است. در سدههاى اخير نيز بزرگانى چون شيخ محمد عبده، استاد حسن البنّاء، شيخ محمود شلتوت، وسيد قطب از اين كشور برخاسته و خدمات شايانى به اسلام و مسلمين انجام دادهاند.
در سال 1334 ه .ق.(1) در يك خانواده ساده و متدين در روستاى «نكلا العنب» واقع در استان بحيره، كودكى ديده به جهان گشود كه بعدها به عنوان يكى از متفكرين بزرگ جهان اسلام معروف شد. پدرش شيخ احمد السقا كه يكى از تجار روستا به شمار مىآمد و دوستدار رسول صلىاللهعليهوآله و آلرسول عليهمالسلام بود، قبل از تولد محمد، خوابى شيرين ديد كه او را به پسرى به نام محمد غزالى بشارت دادند. او از اين رؤيا خوشحال بود و آرزوى تحقق آن را داشت. پس از مدتى خداوند به اين انتظار پايان داد و پسرى به او عطا كرد.
پدرش احمد كه به عارف بزرگ اهل سنت، ابوحامد غزالى عشق مىورزيد، با توجه به علاقهاش و خوابى كه ديده بود تصميم گرفت نام فرزندش را محمد غزالى بگذارد.(1)
شيخ محمد غزالى بعدها درباره وجه تسميه خود در يكى از جلسات درس گفت:
پدرم شيخ احمد السقا عارف مسلك بود؛ به اهلبيت عليهمالسلام عشق مىورزيد و براى بزرگان عرفان احترام خاصى قائل بود. او حجتالاسلام ابوحامد غزالى صاحب كتاب احياء علومالدين را بزرگ مىداشت؛ لذا وقتى به دنيا آمدم، به دليل تعلق خاطر به او، نام مرا محمد غزالى گذاشت كه در واقع يك اسم مركب است و نام خانوادگى من السقا است. در واقع پدرم با اين آرزو چنين نامى را بر من نهاد كه من نيز در عصر خود از شخصيتى همچون ابوحامد غزالى برخوردار شوم.(2)
محمد پس از گذراندن دوران كودكى، براى فراگيرى ادبيات عرب و مقدمات علوم اسلامى، وارد مكتب خانه روستا شد. وى در بدو ورود، به حفظ قرآن مشغول و موفق شد در سن ده سالگى كل قرآن را حفظ كند. غرالى بعدها درباره آن روزها مىگويد: « هنگامى كه به حفظ قرآن مشغول
بودم، صبحگاهان، هنگام استراحت، پس از نمازهاى يوميه، هنگام قدم زدن، قبل از خواب و در تنهايى قرآن را حفظ و مرور مىكردم. بعدهاهم كه بازداشت شدم، مرتب قرآن را ختم مىكردم و در آن تنهايى وحشت زا، قران انيس و مونس من بود.»(1)
محمد به دليل مشكلات مالى پدر، دوران كودكى را با سختى گذراند. پدرش شش فرزند داشت و نمىتوانست به آنها به صورت مطلوب رسيدگى كند؛ لذا اتاق محمد بسيار كوچك وفقيرانه بود. ولى با وجود اين، تمام هدف او در آن سنين كودكى حفظ قرآن بود.(2)
پدر محمد كه بسيار علاقهمند بود فررندش به تحصيل علوم دينى روى آورد، او را به اسكندريه(3) فرستاد. محمد در دانشكدهاى وابسته به دانشگاه الازهر مشغول تحصيل علوم دينى شد. از خصوصيات او در دانشكده اين بود كه با اساتيد گفت و گوى علمى داشت و هوش و استعداد وافر، نبوغ فكرى و قدرت اشكال گيرى او، زبانزد استادان و شاگردان دانشكده بود. از خصوصيات ديگر او اين بود كه به هيچ عنوان راضى نمىشد از طرف مسؤلين دانشكده بر دانشجويى، ظلمى صورت پذيرد.
محمد در سال 1356 ه .ق. يك مقطع تحصيلى را در دانشكده اسكندريه به پايان رساند و براى ادامه تحصيل در رشته اصول دين، به قاهره رفت و وارد دانشگاه الازهر شد.
محمد غزالى در طول تحصيل در اسكندريه و قاهره، از محضر استادان زيادى كسب فيض كرد؛ ولى برخى از آنان در زندگى وى نقش كليدى داشتند واو از آنها بهترين استفاده علمى و اخلاقى را برد. از غزالى پرسيدند «چه كسانى در حيات علمى و دعوت اسلامى شما نقش داشتند؟» وى شيخ اباهيم غباوى و همچنين شيخ عبدالعزيز بلال را معرفى كرد و در باره آنها گفت: «ايشان در درجه عالى از عبادت و تقوى قرار داشتند و درس را به انگيزه قرب و رضايت الهى ممزوج مىكردند و از تحصيل، با هدف كسب مدارج علمى به شدت نهى مىنمودند، و معتقد بودند كه القاب علمى، اخلاص را از بين مىبرد.»(1) وى سپس افراد زير را معرفى كرد:
3. شيخ عنانى.
4. امام محمد ابوزهره؛ غزالى او را به داشتن جرأت و عمق بصيرت مىستايد.(2)
5. شيخ عبدالعظيم زرقانى؛ وى استاد دانشكده اصول دين بود و تأليفاتى همچون «مناهل العرفان فى علوم القرآن» داشت.
6. شيخ محمود شلتوت؛ بر اساس گفته غزالى، شيخ محمود شلتوت تأثير عقيدتى و فكرى بر وى داشته ولى در محضر او زانوى شاگردى نزده است. غزالى، شلتوت را ستوده و درباره او مىگويد: «وى مدرّس تفسير قرآن بود و قدرتى مورد توجه در اين زمينه داشت. در فقه و شريعت نيز دستى داشت. شخصيتى عالم و بارز بود و افراد زيادى گردش را فراگرفته بودند.(1)
7. حسن البنّاء؛ بى شك حسن البنّاء بيشترين تأثير را بر ذهن و فكر غزالى گذاشت. اولين ملاقات غزالى و حسن البنّاء هنگامى بود كه وى در دانشكده اسكندريه مشغول تحصيل بود. وى خاطره اولين ديدار را اين گونه بازگو مىكند: «هنگامى كه در اسكندريه مشغول تحصيل بودم، شبى از شبها، حسن البنّاء را كه به دانشكده آمده بود، از نزديك مشاهده كردم و هنوز هم قيافه پر جاذبهاش از ذهنم پاك نمىشود.»(2)
غزالى از بنّاء به عنوان مجدّد اسلام در قرن چهاردهم هجرى ياد مىكند.(3) و معتقد است تربيت روحى و اسلامى بنّاء، اثر ماندگارى در جامعه اسلامى مصر گذاشت و باعث تربيت نسلى انقلابى و اسلامى در مصر گرديد.
غزالى با پشتكار و كوشش، پس از چهار سال تحصيل در 1360 ه .ق. در سن 26 سالگى، موفق شد از دانشگاه الازهر فارغالتحصيل شود. او همچنين موفق به كسب اجازه دعوت و ارشاد و اجازه تدريس در دانشگاه الازهر گرديد.(1)
غزّالى در دانشكده اصول دين و مركز بررسىهاى عربى و اسلامى دانشگاه الازهر مشغول تدريس و فعاليت علمى شد. وى همچنين ساليانى چند، رياست شوراى معارف اسلامى دانشگاه عبدالقادر را به عهده داشت. به عقيده صاحبنظران، اعتبار اين دانشگاه در دورههاى فوق ليسانس و دكتراى رشتههاى فرهنگ اسلامى، مبانى دين و شريعت اسلام وغيره بيشتر مرهون كلاسهاى درس غزالى بوده است.(2)
دانشجويان زيادى از محضر درس غزالى استفاده كردهاند كه به نام يك تن از زبدهترين آنها اشاره مىكنيم:
يوسف قرضاوى كه از متفكرين و فقهاى بزرگ اهل سنت است. او در سال 1344 ه .ق. در روستاى «صفط تراب» از توابع استان غربى مصر متولد شد و پس از دوران كودكى، وارد مكتبخانه روستا گرديد. او در سن نه سالگى موفق به حفظ كل قرآن كريم شد. وبعداً براى ادامه تحصيلات، وارد دانشگاه الازهر گرديد.
وى در سالهاى 1367 و 1373 ه .ق. به جرم همكارى با اخوانالمسلمين، توسط رژيم مصر دستگير و زندانى شد. پس از آزادى، به تدريس در دانشگاه الازهر و تأليف مشغول شد. او در سال 1380ه ق. به قطر هجرت كرد و مركز فرهنگى «بحوث سنّة و سيرة» را تأسيس نمود و خود به عنوان مدير آن مركز مشغول فعاليت گرديد و تا كنون در آن كشور به امور فرهنگى مشغول است.(1)
شيخ محمد غزالى به شاگردش ارادت داشت و درباره شخصيت علمى او گفت: «قرضاوى از بزرگان عصر ماست؛ او از كسانى است كه بين علوم نقلى و عقلى جمع كرده است. قرضاوى در دانش اندوزى، گوى سبقت را از ديگران ربوده است. من مدرّس قرضاوى و او استاد من است. شيخ يوسف شاگردم بود امّا در حال حاضر من شاگرد او هستم.»(2)
قرضاوى تا كنون 128 كتاب در زمينههاى قرآن، سنّت، فقه، اصول، اقتصاد اسلامى، تربيت اسلامى، تبليغ اسلامى، وحدت، ادب و شعر به رشته تحرير درآورده است.(3)
غزّالى در سال 1362 ه .ق. از طرف وزارت اوقاف و امور خيريه مصر به سمت امام جماعت و خطيب جمعه مسجد القبة الخضراء در قاهره منصوب گرديد. او پس از مدتى به
استخدام وزارت اوقاف مصر درآمد و به عنوان وكيل وزارت اوقاف در امور تبليغى اسلامى منصوب شد. يكى از وظايف غزالى در اين سمت، نظارت بر امور مساجد كشور مصر بود. وى در اين شغل حساس، بدون هيچ واهمهاى از مقامات بالاتر، به وظايف اسلامى خويش عمل مىكرد. محمد عبدالله در اينباره خاطرهاى نقل مىكند كه نشانگر اين مطلب است. وى مىگويد:
پس از درگذشت «نكرومه»(1) فرمانرواى كشور غنا، در حالى كه من در انتظار آمدن استاد غزالى در كتابخانه بودم، وزارت خارجه از آن رو كه غزالى مدير مساجد بود، با وى تماس گرفت تا مسجد «عمر مكرم» را براى ترحيم و بزرگداشت «نكرومه» آماده سازند؛ چون صلاح ديدند مجلس ختمى در اين مسجد براى «نكرومه» منعقد گردد.
استاد «سيد سابق» تلفنى پاسخ داد كه استاد غزالى در كتابخانه حضور ندارد. من خدا را سپاس گفتم؛ زيرا اگر استاد در كتابخانه بود و درخواست وزارت خارجه را رد مىكرد، طوفانى از انتقاد، غزالى را به يورش مىگرفت. وقتى استاد به كتابخانه آمد و از جريان امر اطلاع يافت، سوگند ياد كرد كه به چنين كارى ـ هر چند مستلزم حادثه ناگوارى مىشد ـ تن در نمىداد. بازماندگان «نكرومه» مجبور شدند مجلس ترحيم را در كليساى «شيرا» منعقد كنند.(1)
غزالى در دورانى كه در وزارت اوقاف مشغول فعاليت بود، از طرف آن اداره به كشورهاى عربستان سعودى و قطر سفر كرد و در آنجا ضمن انجام مأموريت، در دانشگاههاى وابسته به الازهر به تدريس پرداخت.(2)
غزالى در طول نيم قرن فعاليتهاى فكرى در جهان اسلام، موفق شد چندين تقدير نامه دريافت كند. وى از ملك فيصل پادشاه عراق نشان خدمت به اسلام دريافت نمود؛ ولى هنگام دريافت جوائز اهدايى ملك فيصل، اين آيه شريفه را با كمال فروتنى بر زبان آورد:«رَبِّ بِما اَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَنْ اَكُونُ ظَهيراً لِلْمُجْرِمين»(3) اى خدا، به شكرانه نعمتى كه به من دادى، هيچگاه بدكاران را يارى نخواهم كرد.
غزّالى از كشورهاى موريتانيا و الجزاير درجه ترفيع دريافت كرد و از طرف كشورهاى عربستان، سودان و قطر مورد تكريم قرار گرفت. او همچنين در سال 1400 ه .ق. به خاطر كوشش در راه دعوت اسلامى، از طرف كشور پاكستان و در سال 1415 ه .ق. از طرف كشور مالزى نشان اوّل آن كشور را دريافت كرد.(1)
فصل دوم
در سنگر
تبليغ و مطبوعات
همان طور كه غزالى با نوشتن بيش از پنجاه كتاب پر محتوا و مفيد نام خود را به عنوان يكى از نويسندگان مهم مصر و جهان اسلام به ثبت رساند، از امر تبليغ و خطابه هم غافل نبود و توانست با زبان، مردم را به سوى تعاليم اسلامى فراخواند. يوسف قرضاوى يكى از متفكرين برجسته مصرى درباره نقش تبليغى غزالى مىگويد: «دهه شصت ميلادى در تاريخ مصر، دهه سختى براى مسلمانان مصر بود. هر صداى آزادىخواهى در نطفه، خفه مىشد. در اين اوضاع پر غوغا فقط صداى غزالى قطع نشد و صوت او تنها صدايى بود كه مردم را به دعوت اسلامى و دعوت به سوى خدا فرا مىخواند. او مانند شمعى در آن موقع حساس سوخت و هادى مردم بود.»(1)
غزالى براى ارشاد مردم، در مواقعى از سال به خصوص ماه مبارك رمضان، به نقاط مختلف كشور پهناور مصر مىرفت و آنان را با قرآن و معارف اسلام آشنا مىكرد. استاد محمد شلبى درباره تلاش و پشتكار غزالى در امر تبليغ مىگويد:
كمى از مردم مبلّغ بزرگ (غزالى) را مىشناسند. او عصر پنجشنبه به «بالمينا» مىرفت و در نماز مغرب و عشاء شركت مىكرد و پس از نماز براى مردم به سخنرانى مىپرداخت. فرداى آن روز (ظهر جمعه) در «منفلوط»(1) نماز جمعه را اقامه مىكرد و براى مردم خطبه مىخواند. عصر همان روز در «اسيوط»(2) حاضر مىشد و به ارشاد مردم مىپرداخت و پس از نماز عشاء به «سوهاج»(3) مىرفت و در آنجا مردم را موعظه مىكرد. و صبح شنبه در قاهره قبل از همه همكارانش سر كار حاضر بود.(4)
غرالى از تبليغ در ديگر كشورهاى اسلامى غافل نبود و براى انجام اين امر مهم به كشورهاى گوناگون مسافرت كرد. وى در اينباره مىگويد: «در سرزمينهايى كه سفر كردم، خاطراتى ديدم كه در روح و جانم آثار فراوانى گذاشته است؛ زيرا مسافرت من با سياحت، عبادت، و دعوت به خدا و بيدارى مسلمانان كه در خواب عميق فرو رفتهاند، توأم بود.»(1)
وى در ماه مبارك رمضان براى ارشاد و تبليغ به اردوگاهى نزديكى غزّه، كه پناهندگان فلسطينى در آنجا سكونت داشتند، رفت. او از اين سفر جز غم و اندوه مسلمانان، خاطره ديگرى ندارد و در اين باره مىگويد: «در اردوگاه، همه ناراحت و پريشان بودند؛ صورت هايشان زرد و لباس ذلت آنان آشكار بود.»(2)
او همچنين يك ماه مبارك رمضان براى تبليغ به خارطوم پايتخت سودان رفت و در آنجا همزمان با تبليغ، در دانشگاه خارطوم، به تدريس معارف اسلامى مشغول شد. غزالى از بروز مظاهر غربى در سطح جامعه سودان ابراز ناراحتى كرده، مىگويد: «آنها لباس مخصوص خود را مىپوشند و در ماه رمضان به طور علنى روزه مىخورند؛ اگر رنگ پوست آنها گواهى نمىداد، مىگفتم انگليسى هستند. شراب خوارى به قدرى رواج دارد كه از نظر مصرف شراب، سومين كشور جهان است و يكى از شركتهاى شراب، وابسته به انگليس، كارخانهاى براى شراب سازى در خارطوم ساخته است.»(1)
غزالى از سنين جوانى با مطبوعات مصر ارتباط علمى برقرار كرد. مقالات وى كه حاوى مطالب متنوع اسلامى و داراى بيانى شيوا و روان بود، مورد استقبال مردم به خصوص جوانان واقع مىشد. وى فعّاليت مطبوعاتى خود را با هفته نامه «اخوانالمسلمين» وابسته به جمعيت اخوانالمسلمين آغاز كرد. مقالات وى در اين هفته نامه به طور مرتب در ستونى به نام «خواطر حرة» به چاپ مىرسيد. ولى با دستگير و زندانى شدن وى در سال 1367 ه .ق. امكان همكارى با مطبوعات از او سلب شد؛(2) و با شدت يافتن فعاليت جمعيت اخوانالمسلمين و رويارويى آنها با حكومت وقت، مجله اخوانالمسلمين نيز تعطيل گرديد. غزالى پس از آن در مجله «المباحث» و سپس در مجله «الدعوة» كه صالح عشماوى آنرا تأسيس كرده بود، مشغول فعاليت شد و با مجلات «لواء الاسلام»، «الشعب»، «هذا ديننا»، «المسلمون» متعلق به عربستان سعودى و مجله «الحقالمرّ» ارتباط علمى داشت.(3) همچنين هنگامى كه سيد قطب(4) مجله سياسى ـ اجتماعى «الفكر الجديد» را منتشر كرد، غزالى يكى از نويسندگان آن به شمار مىرفت.
مسئلهاى از مسائل روز نبود كه غزالى در مقابل آن موضعگيرى نكند و مقالهاى درباره آن ننگارد. مقالات انقلابى و اسلامى او در مطبوعات مصر، خشم حكومت و عوامل غربزده را برانگيخت. وى درباره خشم عناصر غربزده مىنويسد: «دوست داشتم تمام احساسات و دريافتهاى خويش را به طور كامل بنگارم تا در هنگام ديدار الهى، كتمانگر دانش و دريغ ورزنده خيرخواهى نباشم.»(1)
غزالى ضمن انتقاد شديد از روزنامه نگاران مصر كه به مقدسات دينى از جمله به نماز، روزه، و حجاب حمله مىكنند، آنها را آمريكايى مىخواند و مىنويسد: «نشرياتى كه بايد در اين عهد به سوى ترقى افكار قدم بردارند، با كمال تأسف شغل روزنامه نگارى آمريكايى را پيش گرفتهاند و در دامن زدن به آشوب و تفريح جاهلان و باز كردن راه جرائم، مسابقه گذاشتهاند.»(2) وى در جاى ديگرى مىگويد: «جاى ترديد نيست كه كوچك كردن اسلام و انتقاد از پيروان آن، و احترام به ديانتهاى ديگر و تجليل از روحانيت آن، طرحى است كه قلمهاى معينى آن را به وجود آوردهاند؛ و دولتهايى كه مؤسسات تبشيرى را به وجود مىآورند و مأمورين آن را حفظ مىكنند، از كارهاى آنان حمايت مىنمايند.»(3)
فصل سوم
غزالى
و اخوان المسلمين
جمعيت اخوان المسلمين يكى از جمعيتهاى مبارز در سالهاى 1309 ـ 1349 ه .ش. بود كه در بيشتر كشورهاى عربى فعاليت مىكرد و مقّر اصلى آن در مصر قرار داشت. اين جمعيت در ذى القعده سال 1347 ه .ق. توسط حسن البنّاء (1324 ـ 1368ه. ق.) در شهر اسماعيليه مصر پايهگذارى شد و فعاليّت خود را در مدرسة التهذيب، باتعليم قرآن، تجويد، حديث، تفسير و ديگر علوم اسلامى آغاز كرد.
حسن البنّاء در سال 1350 ه .ق. رسالهاى حاوى اهداف جمعيّت اخوان المسلمين منتشر كرد و به عنوان دبيركل جمعيّت برگزيده شد. با گسترش فعاليت سياسى و دينى جمعيت، تشكيلات آن از اسكندريّه به قاهره منتقل گرديد. در سال 1355 ه . ق. چهارمين كنگره اخوان المسلمين مصر برگزار شد و در آن پادشاهى ملك فاروق تأييد گرديد. (اين تصميم جمعيت، مورد انتقاد بسيارى قرار گرفته است.)
در سال 1356 ه. ق. در پنجمين كنگره اخوان المسلمين، تصميمات ارزشمندى گرفته شد كه مهمترين آنها عبارت بود از: 1. آزادى وطن از سلطه بيگانه مخصوصاً انگليس؛ 2. تشكيل حكومت اسلامى در مصر؛ 3. اصلاحات اجتماعى و اقتصادى؛ 4. مبارزه و مخالفت با استعمار؛ 5. طرفدارى از استقلال كشورهاى اسلامى در هر نقطه جهان؛ 6. ضدّيت با ملىگرائى و تلاش براى وحدت جهان اسلام.
هنگام جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1327 ه .ش. جمعيت اخوانالمسلمين از نظر سياسى، مالى و نظامى به يارى فلسطينيان شتافت و بسيارى از اعضاى آن در اين جنگ شركت كردند. پس از اين وقايع از طرفى، محبوبيّت اخوانالمسلمين در بين مسلمانان بشدّت افزايش يافت و از طرف ديگر دربار مصر و استعمار پير انگليس بشدت از آنان عصبانى و ناراحت شدند. لذا دولت نقراشى پاشا به فرمان ملك فاروق در صفر 1368 ق. فرمان انحلال جمعيت اخوانالمسلمين را صادر كرد و بسيارى از اعضاى آن بازداشت شدند و اموال جمعيّت مصادره گرديد.(1)
غزالى كه از اعضاى فعال جمعيت به شمار مىرفت در سال 1369 ه .ق. به جرم همكارى با اخوانالمسلمين، بازداشت شد. وى همراه عدهاى از اعضاى ديگر جمعيت، به زندانى به نام «الحذاء» در شهر طور(2) منتقل شدند. غزالى در زندان نيز دست از هدفش برنداشت و با هدف روشنگرى زندانيان، به سخنرانى مىپرداخت و بيشتر سخنرانىهاى او پس از اقامه نماز بود. وى در سخنرانىهايش ضمن ابراز نظرات جديد به جمعيت زندانى كه اكثر آنها از اعضاى اخوان المسلمين بودند، به آنها دلدارى و اميد به پيمودن راه سخت مبارزه مىداد. غزالى به عنوان رهبر زندانيان شناخته مىشد و زندانيان به حرف و تصميم او احترام مىگذاردند. يوسف قرضاوى متفكر مصرى، كه همراه غزالى در زندان بهسر مىبرد، درباره آن روزها مىگويد: «شيخ غزالى در زندان در نمازها، امام جماعتمان و در روزهاى جمعه خطيب جمع زندانيان بود. وى روزهابرايمان درس مىداد و دعاى قنوت نمازش اين بود: اللهم افكك بقوتك أسرنا، و اجبر برحمتك كسرنا و تول بعنايتك أمرنا، اللهم استر عوراتنا و آمن روعاتنا، اللهم عليك بالظالمين.(1)
در سال 1369 ه .ق. هنگامى كه غزالى در زندان به سر مىبرد، در بيرون زندان اتفاقات ناگوارى رخ داد. جمعيت اخوانالمسلمين كه پس از انحلال، به طور سرّى فعاليت مىكردند، با طرح ريزى يك عمليات توانستند نقراشىپاشا نخست وزير مصر (عامل انحلال حزب اخوانالمسلمين) را به قتل برسانند. پس از مدتى به تلافى اين اقدام، حسن البنّاء، بنيان گذار اخوان المسلمين توسط حكومت مصر، به قتل رسيد. فقدان وى موجى از اندوه را در ميان شاگردان و طرفدارانش ايجاد كرد.
غزالى هنگامى كه خبر شهادت حسن البنّاء را شنيد، بسيار غمگين شد و گفت: «روح بزرگى را كشتند كه از عبادت خدا خاشع بود و قيام و سجود مىكرد و در راه خدا قدم برمىداشت. اروپا فهميد كه با وجود اين مرد، بقائش در شرق، با خطر روبهرو خواهد شد لذا او را برداشت.»(1) وى ضمن دلدارى دادن به دوستانش در يكى از سخنرانىهايش خطاب به آنها گفت: «مرگ حسن البناء به اين معنى نيست كه معركه با دشمنان خدا و دشمنان امّت اسلام تمام شده است؛ بلكه پرچمى كه البنّاء آن را برافراشت، سربازان و شاگردانش بعد از او در اهتزاز نگه خواهند داشت و اين دعوت به هيچ عنوان ساقط نخواهد شد.»(2) وى معتقد بود مرگ حسن البنّاء، باعث كندى حركت جهاد و مبارزه با دشمنان اسلام نمىشود؛ زيرا وى موفق شد شاگردانى مجاهد و مبارز تربيت كند.
شخصى نزد غزالى آمد و گفت «با مرگ البنّاء، به وطن و اسلام خسارت جبران ناپذيرى وارد شد.»
غزالى سخن او را رد كرد و گفت «دعوت حسن البنّاء زنده است و نمىميرد.»
آن شخص در جواب غزالى گفت « لكن دعوت اسلامى احتياج به مردان مبارزى دارد.»
غزالى جواب داد: حسن البنّاء مردانى تربيت كرد كه «صدقوا ما عاهدوا الله عليه».(1)
غزالى در سالگرد شهادت حسن البنّاء، به پاس نكوداشت وى، مقالهاى تحت عنوان «غصن باسق فى شجرة الخلود» (شاخهاى بلند بر درخت جاودانگى) در مجله «الدعوة» نگاشت.(2)
غزالى در سال 1369 ه .ق. پس از تحمل سختىهاى زندان، آزاد شد و به فعاليتهاى علمى خود ادامه داد. وى در ابتداى امر، درسهايى را كه در زندان براى زندانيان مىگفت، با عنوان «الاسلام و الاستبداد السياسى» منتشر كرد.
پس از حسن البنّاء، حسن هضيبى از طرف اعضاى جمعيت اخوانالمسلمين، به عنوان دبير كل انتخاب شد.
در سال 1372 ه .ق. با كودتاى نظامى به فرماندهى ژنرال جمال عبدالناصر، ملك فاروق از سلطنت خلع و نظام حكومتى مصر از پادشاهى به جمهورى تبديل شد. جمعيت اخوانالمسلمين كه با نظام پادشاهى مخالف بود، با عبدالناصر همكارى كرد و در پيروزى كودتا نقش به سزايى داشت. عبدالناصر هنگامى كه به حكومت رسيد، به پاس همكارى آنان، جمعيت اخوانالمسليمن را به رسميت شناخت. ولى بعدها مواضعش تغيير كرد و با آنها درگير شد و دستور اعدام عدهاى از متفكرين اخوان المسلمين همچون سيد قطب را صادر كرد.
غزالى در ابتدا همچون ديگر اعضا، نسبت به عبدالناصر حسن ظن داشت و از او حمايت مىكرد. ولى بعدها با شفافتر شدن اقدامات عبدالناصر، از مواضع خود عدول كرد و كتاب هايى از جمله «قذائف الحق»، «الاسلام و الزحف الاحمر» درباره توطئه عبدالناصر نسبت به اسلام و امت اسلامى نگاشت.(1) عبدالناصر كه از نفوذ فكرى غزالى در بين جوانان اخوانالمسلمين هراس داشت، حسن هضيبى را تحريك كرد كه غزالى و ديگر افراد تأثير گذار را از جمعيت بركنار كند. حسن هضيبى كه روابط صميمانهاى با عبدالناصر داشت، چهار عضو ارشد اخوانالمسلمين: صالح عشماوى، وكيل جمعيت اخوانالمسلمين، دكتر محمد سليمان، احمد عبدالعزير جلال، و غزالى را از كار بركنار كرد.(2)
ادامه دارد...............
بیت المقدس...برچسب : نویسنده : ummahin بازدید : 99