خشونت در اسلام جای ندارد

ساخت وبلاگ

رد خشونت در اسلام

آیا خشونت و تند روی یک پدیده ی اسلامی است؟
این امکان وجود ندارد حتی برای دین ستیزان هم، که دامن دین مبین اسلام را با یک چنین پدیده ای که نه دین دارد و نه جنسیت، آلوده کنند.
چون اگر ما امروز شاهد حرکات اسلامی تندرو هستیم در طرف مقابل هم می بینیم خشونتی که صهیونیستها در فلسطین بر مردم مظلوم آن دیار روا می دارند، و همچنین خشونتی که هندوها و بودایی ها در مشرق زمین و صلیبی ها در آفریقا مرتکب می شوند، به مراتب بیشتر از خشونتی است که مسلمانان انجام می دهند.
اما متاسفانه فرق کار در این است خشونتی که آنها مرتکبش می شوند دولتی و سازمان یافته است، در حالیکه خشونتی که مسلمانان به خرج می دهند، بدون افراط و زیاده روی تنها یک واکنش است، و چون در قالب و شکل دولتی نیست، هیچگونه مشروعیتی ندارد، از نگاه سازمان مللی که در اختیار آنها است و از حق و حقوق آنها دفاع می کند. بدین خاطر که پنج کشوری که سازمان ملل را زیر چکمه های خود گرفته اند متشکلی از صلیبی ها وصهیونیست ها و بودایی ها هستند و حق مخالفت «وتو» با هر گونه قطعنامه ای که در راستای منافع آنها نباشد برای آنها محفوظ است.
همچنانکه خشونت وتندروی دین ندارد جنسیت هم ندارد، چرا که ما هر روز شاهد خشنونت سفید پوستان در آمریکا به طور نمونه، که خود را مهد تمدن می داند شاهد هستیم، و در دیگر کشورها هم مخصوصا نسبت به مهاجران در کشورهای اروپای و در استرالیا و رواندا و دیگر کشورها نسبت به اقلیت های قومی و مذهبی. این یک ادعا نیست و هر روز ما شاهد خشونت هایی از این دست هستیم،که لیست بلند بالایی دارد. اما آنچه جای سؤال دارد این است که چرا فقط و فقط آنچه به چشم می آید، خشونتی است که مسلمانان مرتکبش می شوند نه خشونتی که بر آنها روا داشته می شود!
ما در این نوشتار در صدد توجیه هیچ نوع خشونتی نیستیم، خواه از جانب حرکات اسلامی باشد، یا غیر اسلامی ، بلکه آنچه ما به دنبالش هستیم کشف، و برملا کردن، دوگانگی معیارها در بر خورد با یک چنین پدیده ای که بشریت را به ورطه ی نابودی می کشاند.
به هر حال، این خشونت وتندروی چه کار حرکات اسلامی باشد، یا خشونت حکومت در مقابله با آنان.
بعضی ها مانند مارکسیست ها وسکولارها ریشه ی این پدیده را به عوامل مادی برمیگردانند و آن را کاملا به یک تفسیر مادی تفسیر می کنند، و ریشه های آن را فقط به مسائل اقتصادی و فقر ربط می دهند، که ما هم تأثیر این عامل را انکار نمی کنیم، چون قرآن هزارو چهارصد سال قبل این خطر را گوشزد کرده است وفرموده است که اولاد خود از ترس رزق و روزی نکشید، که این در جای خود اقرار به این واقعیت است که فقر منجر به خشونت می شود، اما با این وجود هم نمی تواند تنها عامل باشد.
و در این گیرودار کسانی هم پیدا می شوند که ریشه های این نوع از خشونت را به توطئه بر می گردانند که این هم در جای خود درخور تأمل می باشد، یعنی اینکه در اینجا یک نقشه ی جهنمی است که جهاتی در پشت آن کمین کرده اند، که این تفسیر هم کسانی را شاد می کند، بدین جهت که با یک چنین استدلالی از مسئولیت شانه خالی می کنند. وما را در مقابل یک جبر سیاسی قرار می دهند که نمی توان با آن کاری کرد، در حالی که ما به هیچکدام از جبرها اعم از دینی و غیر دینی اعتقاد نداریم.
انسان آزاد است و مانباید بر این تفسیر هم اعتماد کنیم، همچنانکه بر تفسیر قبلی به تنهایی اتکا نکردیم.
اگر دیگران برای ما نقشه دارند چرا ما باید دست روی دست بگذاریم و برای خود برنامه نداشته باشیم، تا کی ما قربانی نقشه های دیگران شویم.؟!
بطور کلی تفسیر ها یک جانبه برای یکچنین پدیده ای با این پیچیدگی نمی تواند یک تفسیر پذیرفتنی باشد، چون این پدیده اسباب و علت های فراوانی می تواند داشته باشد، که بعضی از آنها داخلی وبعضی خارجی هستند، بعضی از این اسباب روانی و بعضی فکری هستند،بعضی ها اجتماعی و بعضی ها ریشه در اقتصاد دارند، ما کسانی می بینیم که ریشه ی این پدیده را کاملا به عوامل خارجی ربط می دهد و فقط بر عوامل خارجی متمرکز می شوند، که این رویکرد نه منصفانه است، نه علمی ونه موضوعی، بلکه یک رویکرد جانبدارانه می باشد.
عوامل زیادی در شکل گیری پدیده ای با این حجم می تواند سهیم باشد:
1 – عدم حضور و ظهور فکر وسطی و میانه از اسلام در میان عموم تا اینکه تازه به دوران رسیده ها بتوانند گم شده ی خود را در آن جستجو کنند، تعقیب اسلام با رویکرد وسطی از سوی جوامع غربی وحکومت های سلطه محور، خود بزرگترین دلیل بر این است که عرصه بر جوانان مسلمان در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی تنگ شده است و آنان نمی توانند کارهای خود را بیرون از زیر زمین ها برگزار کنند، بدون شک همچنین برخوردی به غیر از تندروی و خشونت چیز دیگری را به ارمغان نمی آورد.
2 – فاصله گرفتن اندیشمندان دینی، کسانی که این توانایی را دارند که با توسل به اصول اولیه اسلام این قناعت را به جوان مسلمان بدهند که خشونت و تندروی در اسلام جای ندارد و آنچه که اسلام به دنبال آن است کسب رضایت درونی انسان ها می باشد، و این مهم راهی جز به دست آوردن رضایت آنها از راه مسالمت آمیز ندارد. اما امروز ما شاهد هستیم که اندیشمندان جای خود را به کسانی داده که سطحی نگرند و درکی از واقعیت و موقعیت و تعامل با دیگران را ندارند.
3- سرکوب ملت ها و خواسته های آنان از جانب حکومت های وابسته و خودکامه که فقط به حفظ کرسی خود می اندیشند، و در طرح و برنامه آنها خبری ازین نیست که اسلام عزیز است و عزت می بخشد ودر اصول خود حتی به اندازه ی یک سرسوزن که شده کم نمی آورد و باج نمی دهد، سازش نمی کند و سازشکار نیست. پس همچنانکه می بینیم در شکلگیری این نوع از تند روی موضع انفعالانه ی حکام به اندازه ی قوه ی قهریه آنها سهیم می باشد.
4- دین ستیزی و ترویج آن در میان جوامع اسلامی: ما می بینیم در میان کشورهایی با جمعیت مسلمان که دین اسلام را به عنوان دین دولت قرار داده اند و قبول کرده اند که شریعت اسلام مصدر و سرچشمه ی اصلی برای قانون اساسی آن کشور باشد اما در عین حال شاهد هستیم که در عمل آنچه که حاکم است عرف غالب است نه احکام اسلامی، این دوگانگی در گفتار و عمل هم یکی از مهمترین عامل در شکلگیری خشونت می تواند باشد.
5- خود نمایی و بروز منکرات، ریشه دوانیدن فساد در بخش های حکومتی، بی بندوباری ظلم وستم بی حدوحصر در مقابل خواسته های مشروع هم یکی از بزرگترین عواملی است که در شکلگیری این نوع از حرکات خشونت محور سهم بسزایی را دارا می باشد.

بیت المقدس...
ما را در سایت بیت المقدس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ummahin بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 12 فروردين 1400 ساعت: 0:30