نگاهی به سیرت رحمت للعلمین(صلی الله علیه وسلم)

ساخت وبلاگ

                                                       

دلایل و حکمت ازدواج های متعدد پیامبر (ص) چیست؟

 

                                                                ساده زیستی و بی تکلفی

 پیامبر به تمام معنا ساده زیست. هرگز از ساده زیستی دور نشد، به اشرافیت میل نکرد، بیزار بود از اینکه شبیه سلاطین باشد. این ساده زیستی در همه امور پیامبر از جمله پوشش، خوراک، رفت و آمد، نشست و برخاست و تعاملش با دیگران وجود داشت. ساده زیستی پیامبر به شکلی بود که گاهی در خیابان بدون دستار و با ساده ترین پوشاک می آمد؛ در شهر الاغ سوار می شد؛ وقتی هم حرکت می کرد، گاهی اگر کسی پیاده بود او را هم سوار می کرد. غذا بسیار ساده می خورد و بنده وار می نشست نه مثل سلاطین. وقتی که از مسجد بیرون می آمد گاهی اصحاب می خواستند دنبال او راه بیافتند، اما پیامبر(ص) اجازه نمی داد و هیچ کس حق نداشت پشت ایشان راه بیفتد؛ اجازه نمی داد کسی به او تعظیم کند و پیش پای او بلند شود. انس بن مالک خدمتکار پیامبر می گوید؛ با وجود اینکه مسلمانان بیش از هر کس پیامبر را دوست داشتند، ولی وقتی وارد مجلس می شد پیش پای او بر نمی خاستند، چون می دانستند که این را خوش نمی دارد. همچنین نقل شده است که وقتی وارد مجلسی می شد، چنان بی تکلف، بی ریا و بی پیرایه بود که در همان نزدیک ترین جا می نشست و برای خود جایگاه ویژه قائل نبود. اجازه نمی داد کسی دست او را ببوسد، و آن را از عادات غلط ایرانیانی می دانست که دست سلاطین خود را می بوسیدند و از این حرکت به شدت بیزار بود. آنقدر ساده و بی تکلف رفتار می کرد که یاران پیامبر در عین اینکه ایشان برای آنها عظمت و ابهت داشتند، اما به راحتی با او سخن می گفتند و نظر می دادند. نقل شده که پیامبر(ص) در برخی جنگ ها جایی را به عنوان اردوی نظامی معین کرد، برخی از اصحاب که تجربه نظامی داشتند از پیامبر(ص) پرسیدند که این نظر وحی است یا نظر شخصی؟! پیامبر(ص) فرمود: نظر شخصی من است، گفتند اشتباه است در فلان جا اردو بزنیم بهتر است و پیامبر پذیرفت.او گفت: بسیاری از سران و قدرتمندان لذت می برند از اینکه مردم از آنها بترسند؛ و پیامبر از این امور بیزار بود. روزی پیامبر در کوچه ای می رفت، عربی با پیامبر(ص) رویارو شد. آن ذهنیتی که از پیامبر داشت به علاوه آن شخصیت عظیم پیامبر، او را گرفت، لرزید، پیامبر جلو رفت، او را بغل کرد و سپس به او گفت، راحت باش، من که پادشاه نیستم، من هم مثل شما، فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده می خورد. پیامبر(ص) همواره اصرار داشت که مردم او را مثل خودشان بدانند و فاصله ها را برمی داشت. در روابطش با دیگران تکلف نداشت و می فرمود: «من و پرواداران امت من از تکلف بیزاریم» پیامبر آن قدر از تکلف بیزار بود که اجازه نمی داد سخنان غلو آمیز درباره او بگویند و تعریف و تمجید کنند. زمانی عده ای نزد پیامبر آمدند و گفتند، ای رسول خدا اجازه دهید ما همان سخنانی را که مسیحیان درباره مسیح می گویند درباره شما بگوییم، پیامبر(ص) سخت برآشفت که درباره من غلو نکنید، درباره من فقط بگویید «بنده خدا» و این چیزی بود که حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) بیش از همه چیز دوست داشت.

 


بیت المقدس...
ما را در سایت بیت المقدس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ummahin بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 5:41